پسرک کتاب خوان

باز بعد از مدتها گذرم به این جا افتاد البته این چند وقت اصلا ادم بیکاری نبودم و طبق هر سال زندگیم ماه آبان پر ماه مرموز زندگی منه کلی هم طبق معمول اتفاقای ریز درشت افتاد اولین خبر خوشحال کننده ای که بدم 1- بلاخره به اخرین ارزوم یعنی خرید ماشین بود تونستم برسم دقیق در این سنی که ارزوشو داشتم با تلاش پشتکار بلاخره تونستم و حدودا یه ماه کمتره تحویلش گرفتم اما متاسفانه ماشین ایرانی روز اول خوب بود از فرداش در به در تو تعمیرگاه ها گشت گذار کردم فرت فرت کارت کشیدمهیچکی هم نتونست تشخیص بده این چشه دیگه کم کم داشتم فکر فروش میفتادم دیگه واقعا بردیه بودم که دومین اتفاق از راه رسید 2- گوشی از دستم ول شد و به عمر خودش پایان داد غم یکیش کمه دوتاش غمه که میگن همینه بلاخره ماشین کلی این در اون در زدن دورس شد و منی که خوشحال خرم و الان غم گوشی بلاخره بعد این در اون در زدن یه گوشی بلاخره تونستیم قسطی بخریم هرجوری شدش البته با کلی سود و دیگه گفتیم روزکار تموم شده البته یه کارم تونستم بیابم تو مدرسه به عنوان دفتر دار و بلاخره پیک موتوری هم رها کردم دیگه خسته شده بودم واقعا تو ای گرمای جنوب روز اول رفتم سر کار روز دوم موتورم دزدیدن در مدرسه یعنی خارشو ........ من .......... این نحسی ماه ابان حالا جالب اینجاس همه این اتفاقا تو یه هفته بوده ها زنگ زدم 110 جواب نمیدادن ایقد زنگ زدیم تا بلاخره اومدن صورت جلسه کردن رفتن منم دیگه کلا بی خیال موتور شدم فرداش یکی جدید بود اولین بار بود اومد مغازه حرف میزدیم گفت کارت نباشه پیداش میکنم گوشی در اورد دوتا جا زنگ زد رفت دیدم فردا صبح زنگ زدن بیا موتورت در مدرسه گذاشتن رفتن رفتیم دوربین چک کردیم دیدم بله ساعت 7 صبح موتورو اوردن در مدرسه ول کردن بدو رفتش پسرک کتاب خوان...ادامه مطلب

یکم یاد بگیرین از بنده سحرخیز بودنو پسرک کتاب خوان...

سکوت ظاهرش قشنگه اما باطنش روح آدم رو میخوره ... (نظرتون رو برام کامنت کنین خوشحال میشم...) پسرک کتاب خوان...